کد مطلب:166479 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

حمله و دفاع
عمرو بن حجاج با گروهی از مردم كوفه كه همراه او بودند به طرف راست سپاه حسین (ع) حمله برد، اما هنگامی كه نزدیك شدند، یاران حسین بر زانو نشستند و نیزه های خود را بسوی ایشان گرفتند.

اسبان لشكر دشمن كه چنین دیدند، گام پیش ننهادند و چون خواستند كه برگردند همراهان امام آنان را تیرباران كردند، پس گروهی از ایشان را به خاك افكندند و برخی دیگر را زخمی نمودند. [1] .

مردی از بنی تمیم بنام عبدالله بن خوزه از سپاه عمر بن سعد به سوی لشكر حسین (ع) پیش آمد و در برابر امام (ع) ایستاد و گفت:

ای حسین! ای حسین!

حسین (ع) فرمود: چه می خواهی؟

گفت: بشارت می دهم تو را به آتش (جهنم).

حسین (ع) فرمود: هرگز چنین نخواهد بود، من بسوی پروردگار مهربان و شفیعی كه شفاعتش پذیرفته است می روم. [2] .

حسین (ع) به یاران خود گفت: این كیست؟

گفته شد: فرزند خوزه تمیمی است.

آنگاه فرمود: پروردگارا! او را به آتش بكش!


پس اسب آن مرد، بنای چموشی گذارد و او را در جویباری فرو افكند، در این هنگام، پای چپش در ركاب گیر كرد و پای راستش به هوا رفت.

مسلم بن عوسجه فرصت غنیمت شمرده، پیش آمد و پای راستش را با شمشیر جدا كرد. پس اسب او پا به فرار گذارده و در آن حال سر وی را پیوسته به سنگها و كلوخها می كوبید، تا آنكه جان سپرد و خداوند بی درنگ روح او را بسوی دوزخ فرستاد. [3] .

چون میان دو گروه جنگ در گرفت، عمر بن خالد و غلامش سعد، و مجمع بن عبدالله و جنادة بن حارث به میدان تاختند و با شمشیر به دشمن یورش بردند، و خود را به قلب سپاه دشمن زدند، دشمن آنان را محاصره كرد و از یاران حسین (ع) جدا ساخت، حسین (ع) از برادرش عباس خواست به یاری ایشان بشتابد.

عباس به تنهایی با شمشیر به دشمن حمله كرد، تا آنان را از پیرامون یاران حسین (ع) بپراكند، لذا خود را به ایشان رسانید، و به آن سلام كرده و خواست آن رزمندگان دلیر را به پشت صحنه نبرد بیاورد، ولی آنها با بدنهای مجروح خواستار ادامه نبرد شدند و راضی نشدند كه به عقب برگردند و از معركه نجات یابند، از اینرو دوباره به جنگ پرداختند، و عباس نیز از ایشان پشتیبانی و دفاع كرد، تا اینكه همه آن بزرگواران به شهادت رسیدند. [4] .

پس از این رویداد، جنگ آغاز شد و از هر دو طرف گروهی كشته شدند. آنگاه حر بن یزید، بر لشكر عمر بن سعد، حمله كرد و این شعر عنتره را مثال آورد:



ما زلت أرمیهم بثغرة نحره

و لبانه حتی تسربل بالدم. [5] .




همواره به گودی زیر گلویش و میان سینه اش تیر افكندم تا آنكه انگار پیراهنی خونین پوشیده است.

در این هنگام مردی از بنی حارث بنام یزید بن سفیان به مباره حر آمد، ولی حر او را امان نداد و بی درنگ به قتل رسانید.


[1] ارشاد، ص 236، طبري، ج 5، ص 430.

[2] طبري، ج 5، ص 431.

[3] ارشاد، ص 236. طبري نيز نزديك به همين مضمون را نقل كرده ولي نامي از مسلم بن عوسجه نبرده است. ج 5، ص 431.

[4] طبري، ج 5، ص 446.

[5] طبري، ج 5، ص 434.